عکس عکس از ارشیو
mohanna
۱۶
۶۷۱

عکس از ارشیو

۱۱ خرداد ۹۷
وقتی مرگ های ناگهانی و ناغافل را می بینم، فکر می کنم نباید زندگی را سخت بگیرم. وقتی معلوم نیست تا کی نفس می کشم، چرا برای این زندگی کوفتی و نکبتی خودم را اذیت کنم؟ وقتی نمی دانم کی و کجا می میرم، چرا از الان به فکر کفن و دفن و پیش خرید قبر باشم که حتما جای خوش آب و هوایی باشد و توی وصیت نامه بنویسم بعد خاک سپاری به خلق الله باقالی پلو و ماهیچه با روغن کرمانشاهی بدهند؟ گور بابای همه ی کسانی که قرار است برای مراسم بیایند و بعد از خوردن غذا بگویند برنجش شور بود و گوشتش سفت. چرا وقتی می دانیم سونامی سرطان، تصادفات رانندگی، ام اس و سکته اجازه نمی دهند به پنجاه و شصت سالگی برسیم و بیست و چهار ساعته گرمای نفس عزرائیل را پشت سرمان حس می کنیم، از زندگی لذت نبریم؟ چرا هی جمع کنیم و نخوریم و پس انداز کنیم؟ چرا، چرا، چزا؟ هزار چرا در مغزم وول می خورد...به این نتیجه رسیده ام که باید طناب زندگی را شل کنم. این جوری دردش کمتر است، بیشتر هم می توانم زندگی را تجربه کنم و لذت ببرم. گور بابای هدف های بلندمدت! می خواهم به همین الان فکر کنم. به همین لحظه. به امروز و فردا و در نهایت تا آخر هفته، تا عصر جمعه. زندگی ارزش این همه فکر و خیال ندارد.
#بی_نازنین ____ #کیوان_ارزاقی نشر افق

...